با درود به پيشگاه سعدي سخنور!
در ابتدا خداي را بر نعمتهاي بي پايانش سپاس ميفرستيم ؛ خداي را براي وجود پربركت سالمندان و پيران اين مرزوبوم سپاسگزاريم ؛ همان كساني كه پرهيزگاري را در همه عمر سرلوحه زندگي و كار خويش نگه داشته اند و مشق زيستن در دايره " پندارنيك ، گفتار نيك ، كردار نيك " را همواره و در همه امور هم دائم به خويشتن و هم به سايرين و جوانترها آموزش داده و ميدهند ..
و امّا بعد اي سعدي شيرين سخن!
فرموده ايد:
" در جواني پاك بودن شيوه پيغمبري است
ورنه هر گبري به پيري ميشود پرهيزگار"
شمااين را بعنوان قاعده فرموده ايد ، در اين روزگار ، اين فرمايش را بعنوان استثناء ميشود پذيرفت ونه يك قاعده كلي ؛! آنجا كه گفته ايد " در جواني پاك بودن ..." درست است و امروزه هم بعنوان يك اندرز زيباكاربرد دارد ؛ ولي آنجا كه فرموده ايد " ورنه هر گبري ...." را در اين روزگار نميشود بعنوان يك قاعده كلي پذيرفت؛ يعني به سختي ميشود كسي را يافت كه در جواني ناپاك و بدكردار وناپرهيزگارباشد و بالعكس دردوران ميانسالي و پيري، تبديل شود به انسان پرهيزگار و نيكوكار و پاك سرشت و پاك بين و ... !!! الان يافتن اين مورد جزء نوادر است ...
به زبان ديگر !
امروزه داريم پيران و سالخوردگان و ميانسالاني را كه ناپرهيزگارند ؛ كه بدكردارند؛ كه دزدي و ظلم و فساد و ارتشاء و دروغ كارشان است ؛و اگر برگرديم و به دوران جوانيشان بنگريم ، از قضا اندكي از اينها جوانان پاك و متعهد و خوبي بوده اند ، پس اگر بخواهيم در جامعه امروز ،بگرديم ، ميشود سالخوردگان ناپرهيزگاري را يافت كه در جواني انسانهاي پرهيزگاري بوده اند ؛ امّا به ندرت ميشود سالخورده و سالمند پرهيزگاري را سراغ گرفت كه در جواني زشت رفتار و ناپرهيزگار بوده باشد ؛ اين مورد اگر هم باشد آنقدر نادر است كه جزء افسانه ها ميشود ...
وقتي ميگويي " هر گبري به پيري ..." يك قاعده كلّي را طرح ميكني ! منظورت اينست كه حتي " كافر" و بي ايمان هم با رسيدن به كهولت سن و سالمندي باصطلاح باايمان ميشود ... پس ميشود اينطور برداشت كرد كه همه پيران و سالخوردگان ما در اين مرزوبوم بايستي " پرهيزگار " باشند ؛ بايستي نيكوكار باشند ؛ بايستي راستگو و اهل انديشه و عدل باشند ؛ بايستي .... اين در حالي است كه عموماً برعكس است ! ميفرماييد چطور ؟ عرض ميشود !!
برخي از ميانسالان و سالمندان ما فاقد رفتار و گفتار و كردار درست و استانداردموردنظر جنابعالي و اخلاقيات انساني و اجتماعي هستند ؛ دراينجا حساب سرطان وافتادگي ومعلوليت و آلزايمر و پاركينسون و ساير بيماريهاي دوران سالمندي را كنار ميگذاريم ؛
بخشي از ميانسالان و سالمندان امروز ما كلاً اهل ايمان و امورات ديني و امورات حقيقي الهي نيستند ،خودشان را هم نتوانسته اند درست تربيت كنند تا چه رسد باينكه بخواهند در تربيت نسلهاي ديگر نقشي درست و خوب ايفا كنند...، در رعايت امورات ساده اجتماعي وامانده اند ؛ مثلاً در خيابان ميبينيم پيرترها عجول تر و بي احتياط تر رانندگي ميكنند ؛ در مشاجرات عكس انتظار همه او كه مسن تر است مراعات كمتري دارد ؛ قانون شكني و قانون گريزي و دست اندازي به حقوق شهروندي در ميانشان رايج تر از جوانترهاست ...
برخي از ايشان تا دلت بخواهد ظاهرسازي دارند ؛ تعدادي از ايشان دين را پوششي كرده اند براي خودشان تا در قالب آن راحتتر به اعمال منافي اخلاق و انسانيت شان ادامه دهند ؛ يا از روي جهل و ندانمكاري؛ كارهايشان و حرفهايشان عوامفريبانه و گول زننده است ؛ در لباسهاي متنوع و مشاغل مختلف موجب وهن و خرابكاري در امورات مختلف مردم ميشوند.. بسياري از ايشان هنوز هم گرفتارند در طمع حرص ، آز ، حسد ، كينه ، تكبّر ، سستي اراده ، عادات ناپسند ، ... تزكيه و تهذيب نفس و پاكسازي درون و مهيّاسازي و بارورسازي انديشه و علم و عمل ... كه منظور نظر شماست جناب سعدي ؛ الان درمورد شماري از سالمندان و ميانه سالان و پيران روزگار ما صادق نيست ، ...
برخي افيوني و دودي و سيگاري اند ، برخي از فرط خوابيدن و خوردن متورم شده اند ، ...
برخي از ايشان در دكانها و دكّه ها و دخمه هايشان كاسبي حرام پيشه شان است ؛ با احتكار و اختلاس و ارتشاء و اختلاط و گرانفروشي و كم فروشي و بدفروشي... در كار و در كاسبي شان ؛ خون مردمان را مكيده و ميمكند ... و الان وضع و اوضاع اقتصاد ما آنقدر أسفبار است كه نپرس و نجو..!
برخيشان از ساليان دور در مناصب و مناقب مختلف آنچنان به صندليهاي پست و مقام دنيايي چسبيده اند كه زالو و انگل و چسب دوقلو و سريش و ... پيششان شرف دارد ؛. اين ميانسالان و سالمندان و پيران ما كه به زعم خودشان خيلي مفيدند و بالعكس كاملاً هم مضرّند! به هيچ صراطي حاضر به ترك مقامات و عنايات دنيايي نيستند؛ حتّي اخيراً به ضرب و زور قانون و داروغه و ... هم پست و مقام دنيايي را ترك نميكنند...
بسياري شان در مقامهايشان و مسؤوليتهايشان دائماً خبط و غدر ميكنند ، آنقدر در پي مال و منال و نام و مقام ميدوند و ضجّه ميزنند و تندروي ميكنند كه پاي افزار تقوي و تزكيه و بينش و انديشه شان را پشت سر جاميگذارند ؛ و دستار دين و دانش را به باد ميدهند..
خويشتن را در آن جاي و نام كه گاهاً بدون داشتن لياقت همه جانبه كسبش كرده اند ، محق ترين ميدانند و ديگران را نابالغ و ناشايسته !! اين باصطلاح بزرگان سالمند و ميانسال كه به لحاظ انديشه و عمل و نيكي گفتار و كردار بسيار كم فروغ هستند متأسفانه راه فروغ و رشد را جامعه ما مسدود كرده اند؛
جناب سعدي ! نميدانم كه خداوند دانا خود چه انديشيده براي بي انديشگي هاي امروز جامعه ما ....؟!
جناب سعدي !
سرت را درد نياورم ! در اين روزگار كه ما زيست ميكنيم ! البته از خيلي جهات با روزگار جناب تان متفاوت است ولي چون هدف اين نوشتار تحليل نوشته فوق الذكرتان است ، بيشتر مصدع نميشوم ...
خلاصه ميكنم در اين روزهاخيلي از جوانان و جوانترهاي ما بدلايل مختلف دچار بدكرداري و بدرفتاري ، كج انديشي و بدانديشي و دروغ و ... هستند؛ و يقين ميدانم با من موافقيد كه يك دليل آن نداشتن الگو و نشانه هاي مناسب و زنده و عملي در ميان بزرگترها و سالمندان است ...
جناب سعدي !به نظر من سفالت و سفاهت در گفتار و كردار وپندار كه شما ناپرهيزگاري
ميناميش ! چيزهايي نيست كه به راحتي و آنهم صرفاً با گذر زمان و كبار وكهولت از بين برود ...
جهالت انديشه و وقاحت درون و سفالت در كردار و رفتار و در يك كلام ناپرهيزگاري آدمها از دوران كودكي و شايد زودتر ، نطفه اش بسته ميشود و به تدريج با كبار سني و گذار زمان پايش سفت! ريشه اش ممزوج و نزوجش مشكّل ميشود با نهال و نهاد بشري ؛و به گمانم اكنون تصديق بفرماييد كه اگر انساني با اين شرايط به جواني و ميانسالي و سپس به پيري رسيد ؛ بسيار دشوار و شايد ناممكن است تا بتواند روح و جسم خويش را از لوث وجود ايشان و ساير خبائث و خواطر ناجور خالي و پاك گرداند...
درپايان از پيشگاه تان پوزش خواسته و قطعه زير را پيشكش استادي تان مينمايم ...
كي ؟ كجا؟ گبري به پيري ميشود پرهيزگار
"ازجواني پاك ماندن شيوه پيغمبري است"
يك درختي بار دارد يك درختي خار و خس
كي نهال بي ثمر درپيري اش باروبري است
شيوه پيغمبران پاكي است ،در مادام عمر
يوسف شيري سزاوارش نشان سروري است
آنكه در كوه و كمر خواهدشود آخر به خير
كوله بارش از كرانه كوله بار پُرتري است !
آن عقاب آسمان آسا كه بيني برسپهر
در اوان جوجگي شايسته بال و پري است!
كركسان از كودكي نيرنگ باز و فتنه اند
پيرْكركس بين كه اوراخويهاي بدتري است!
رود جاري چونكه وامانده شودگَنده شود
باتلاق گُنده تر را هم هواي گَندتري است
آدمي گوراست و اهريمن نهاده تور و دام
تاروپود توراو مخصوص هر گورخري است
گور رعنا ريسمانش لاجرم زفت و ضخيم
گورپير سست پا امّا طنابش سرسري است!
آنكه او را در جواني خصلت و خوي بد است
در كهولت كي براي او خصال بهتري است؟ !
تزكي و تهذيب نفس و تربيت چون گوهرند
زندگي آني بدون گوهران بي گوهري است
سعديا اي سرور و سالار وسلطان سخن
گفته ات گويا گواه روزگار ديگري است!
و من الله التوفيق
هموطن شما از قرن ١٤ خورشيدي
دکتر سيروس عباسي - شيراز