مزیری - بی ورا( MOZIRI- BEYVARA)

مزیری - بی ورا( MOZIRI- BEYVARA)

کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم به یاد ماندنی، نه حاشیه ای فراموش شدنی.

کلو شاپنگی

هی روزگار، چه زود گذشت. وقتی در خلوت و تنهایی فیلم گذشته خود و ایام کودکی ام را در ذهنم مرور می کنم بعلت نداشتن سرگرمی در دوران بچگی، مثل همین دیروز بود که به جای اسب سوار لیتک litak می شدیم و در زمین خاکی گرد و غبار بلند می کردیم.

وقتی قدرت فهم کنایه را نداشتیم و پدر یا مادر مان را اذیت می کردیم می گفتند: «کِرکُو سوار گردهgord سی خوش می گرده...».

گاهی گرز هم می گفتند یا بعضی اوقات که مهمان و شب نشینی داشتیم بزرگان حرف کسی را می زدند یه نفرشان می گفتند: « که سی خوش گرد می جِیه...». من هم که حس کنجکاوی و خلاقانه کودکانه ام گل می کرد تا توی باغ گرز می دیدم دندون می زدم و می دیدم قابل جویدن نیست یا هر گاه تنها می شدم لیتک و یا شهاری می دیدم سوار می شدم و به جای اسب سوار می شدم و دور می گرفتم.

یه «پاچال» داشتیم. سوار لیتک که می شدم مثل دیوار مرگ در پاچال دور می زدم و وقتی بی خبر مادرم که از راه می رسید می گفت: « آخیییی... بچیکو فارق فارقه. پاکی کلو وابیده. بخدا از علی آغا کلو بدتره».

یه جارو ور می داشت و دنبالم می کرد می گفت «کلوشاپنگی» وایسا بینم. منم مثل بچه های امروزی با لیتککُو تک چرخ می زدم و فرار را بر قرار ترجیح می دادم.


تا حالا هم معنی کلوشاپنگی را نفهمیده ام . با کودکان هم بازیم هرگاه علی آغا کلو را می دیدیم دوره اش می کردیم و اگر سوالی ازش می پرسیدیم جوابش همه این بود: « که خود دونی و رضا قاسو» . ولی سوار گرد را فهمیدم " گرد در اصطلاح متعارف به معنی پهلوان، یل، دلیر و شجاع است:


دانی که چه گفت زال با رستم گرد

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد


به هر حال امروز با استدلال قانع شدم که خیلی از افراد رده بالا هم گُرد وهم گرز می جوند ومدام سوار گرزند و همین حالا استنتاج کردم به معنی کلوشاپنگی هم رسیدم که همان «کلوشرپو» خودمون هست.
شاید رضاقاسویی پیدا بشه و گره این را برای ما و عموم باز کند.

محمد علی حیاتی

چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ 7:34 سید حسام مزارعی

به کوشش پژوهشگر و منتقد ادبی؛

نقد و تحلیل اشعار دهۀ ۹۰ علی باباچاهی منتشر شد

بوشهر – نقد و تحلیل اشعار دهۀ ۹۰ علی باباچاهی، نظریه‌‎پرداز و شاعر معاصر به همت حسین باقری در کتابی با عنوان«برخورد منقار پرنده به لالۀ گوش» از سوی نشر پاتیزه منتشر شد.

نویسندۀ کتاب «برخورد منقار پرنده به لالۀ گوش» در این باره به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بوشهر گفت: این اثر پژوهشی است در باب اشعار منتشر شدۀ علی باباچاهی با تکیه بر آرای ژاک دریدا که به همت نشر پاتیزه زمستان ۱۴۰۲ در ۱۵۰ نسخه به چاپ رسیده است.

حسین باقری ادامه داد: این کتاب، دربرگیرنده ۲۲۳ صفحه و چهار فصل است که در ۱۰ گفتار به تحلیل و توصیف ۱۰ مجموعه‌شعر منتشرشده این شاعر برجستۀ معاصر در دهۀ ۹۰ شمسی می‌پردازد.

وی، اشراف منتقد را بر جهان متن و ساختار یک اثر ضروری دانست و افزود: بدون تردید آگاهی از ساختار و عوامل برسازندۀ یک متن، زمینۀ درک دقیق‌تر آن را فراهم می‌سازد. بنابراین منتقد به موازات توجه به جنبه‌های ادبی یک اثر، ضرورت دارد به عوامل شکل‌دهنده و بافت آن نیز نظر داشت.

باقری سپس با اشاره به خصیصه‌های شعری باباچاهی تأکید کرد: شعر علی باباچاهی که هم‌سو با جریان شعری دهۀ هفتاد از وجوه شعر شناخته‌شدۀ پیش از خود فاصله گرفته بود، بیشتر انرژی خود را معطوف فرم و تکنیک شعر کرد تا به‌گونه‌ای معنادار از عوامل معنی‌ساز و دلالت‌مند متن عبور کند.

شاعر مجموعۀ «معشوقه در کشو» ادامه داد: باباچاهی در این دوره بنا به ضرورت، به شرح و بسط نظریه‌های ادبی پرداخته که شاکلۀ شعر دهۀ هفتاد و جریان‌های شعری زبان‌گرا را رقم زده بود. بنیاد نظری شعر باباچاهی در این دوره را تا حدود زیادی می‌توان، در پیوند با آرای اندیشمندان پساساختارگرا دانست که می‌کوشد هرگونه ساخت‌مندی و مرکزگرایی را به چالش بکشد. این دگرگونی اساسی شعر، به تعبیر باباچاهی نشان‌گر «شعر در وضعیت دیگر» است.

باقری بر این باور است که دهۀ ششم شاعرانگی باباچاهی (۱۳۹۱_۱۴۰۰) بسیار پربار و پرشمار بوده و دوره‌ای است که مؤلفه‌های نظری در لایه‌های زیرین شعر او رسوب می‌کند و جنبه‌های زیبایی‌شناختی می‌یابد.

این شاعر و منتقد ادبی در خصوص اسم کتاب و تناسب موضوعی آن توضیح داد: نام کتاب برگرفته از سطر شعری از باباچاهی است که پاره‌ای از وجوه واسازی را بازنمایی می‌کند. چنان‌که واژۀ «برخورد» تداعی‌کنندۀ مواجهۀ فیزیکی است که تا حدودی بار منفی و احساس خشونت از آن متبادر می‌شود؛ اما دریدا با استدلال خود این رویکرد را پس می‌زند.

باقری یادآور شد: دریدا تاکید دارد هر متن دارای چند گفتمان است و دال‌ها به هیچ مدلول تثبیت‌شده‌ای ارجاع نمی‌دهند. این واکنش اولیه مخاطب، برآمده از متافیزیکی است که دریدا اعتقاد دارد نگاهی سلسله‌مراتبی و تقابلی به امور داشته که همواره می‌کوشد همه‌چیز را با اتکا به باورها و انتظارات پیشینی، صورت‌بندی کند. در همین سطر شعر / عنوان کتاب می‌بینیم، واژۀ «برخورد» با همنشینی مسألمت‌آمیزش کنار لالۀ گوش، جنبۀزیبایی‌شناختی می‌گیرد و نه تنها زننده نیست، بلکه همچون گوشواره‌ای بر ظرافت متن افزوده است.

به گزارش ایبنا؛ حسین باقری، منتقد ادبی، شاعر، نویسنده و متولد پانزدهم تیرماه ۱۳۶۲ در شهر وحدتیه از توابع شهرستان دشتستان استان بوشهر است. وی دانش‌آموخته رشته‌های دریانوردی، مدیریت حمل و نقل دریایی (کارشناسی ارشد) و زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز (کارشناسی ارشد) است. باقری در سال ۸۹ به‌عنوان دریانورد نمونه کشور معرفی شد. باقری در حال حاضر دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه یاسوج است.

داوری جشنواره ملی داستان کوتاه پرراس در سال ۹۷، داوری همایش داستان کوتاه مدارس سمپاد کشور در سال ۹۷، داوری جشنواره مجازی داستان کوتاه خلیج فارس سال ۹۹، داوری شانزدهمین دوره جشنواره ملی داستان‌نویسی رضوی در سال ۹۹، انتخاب به عنوان چهره ادبی شهر وحدتیه در سال ۹۷ و … از جمله سوابق ادبی این نویسنده و شاعر جوان بوشهری است.

از افتخارات باقری در رویدادهای معتبر کشوری می‌توان به کسب عنوان برگزیده شعر در بخش ویژه (بومی) در سومین دوسالانه ادبی بوشهر، کسب عنوان برگزیده بخش شعر در جایزه ملی شعر جم در سال ۹۶، کسب عنوان برگزیده در جشنواره ملی داستان کوتاه پرراس در سال ۱۳۹۶، کسب عنوان برگزیده دومین دوره فراخوان کتاب‌های شعر بامداد با مجموعۀ «با دهانم در دست تعمیر» و… اشاره کرد.

این شاعر و نویسندۀ جنوبی تا کنون آثار متعددی را در حوزه شعر و داستان کوتاه راهی بازار کتاب کرده است که شامل مجموعه شعر «معشوقه در کِشو»، مجموعه داستان «سر گذاشتن روی زانوی ابن سیرین» و… می‌شود. وی همچنین امسال تازه‌ترین اثر خود را با عنوان «برخورد منقار پرنده به لالۀ گوش» که پژوهشی در باب اشعار دهۀ ۹۰ علی باباچاهی است به همت نشر پاتیزه راهی بازار کتاب کرده است.

یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۲ 17:53 سید حسام مزارعی

عرض تبریک به حسین عزیز

با نهایت شادمانی، کتاب «برخورد منقار پرنده به لاله‌ی گوش»/ به قلم حسین باقری: که پژوهشی‌ست در اشعار منتشر شده‌ی دهه‌ی نود شمسی استاد #علی_باباچاهی با تکیه بر آرا‌ ٕ ژاک دریدا، توسط نشر پاتیزه: بوشهر، منتشر شد.
چنان‌که در دیباچه کتاب آمده است: «نیروهای عظیمی در شدنِ این کتاب به من یاری رسانده‌اند که تا همیشه وام‌دار آن‌ها خواهم ماند و یاد آن‌ها را در دلم روشن خواهم داشت: استادان ارجمندم محمد مرادی، سعید حسام‌پور و کاووس حسن‌لی؛ دوستان فرهیخته‌ام عبداله رئیسی و سینا برازجانی؛ و خواهرزاده‌ی نازنینم امید باقرزاده؛ که «همه از همه زیباترند!».»

همچنین از نشر پاتیزه و دوست عزیزم احمد فکراندیش نهایت امتنان را دارم؛ که «ناشران از همه زیباترند!».
از سرکار خانم ایران رئیسی‌نژاد نیز بی‌اندازه سپاس‌گزارم که زحمت طرح جلدی چنین دل‌چسب را کشیده‌ است.

حسین باقری، دی‌ماه ۱۴۰۲

شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ 19:59 سید حسام مزارعی

بی صحاو اینجا جی رمبسن بی؟

سال ۴۶ خورشیدی، تابستون همراه مرحوم ابوی تمام روز رو تا پسین و‌ در باغ به سر می بردیم و سپس بر می گشتیم خونه. من ۱۰ سال بیشتر نداشتم.

خری بخته ی شینو، داشتیم که پیر شده بود ولی خیلی با تجربه بود. «بوام» طوری تربیتش کرده بود که هرگاه کِرکُو می کرد، خر می ایستاد و با نُچ نُچ راه می افتاد. خلاصه که خر زبون بفهمی بود.

توی باغ تمام روز رو من گرز و پیش و خیمه(شاخه های خشک نخل) رو از گاوند برداشته و یکجا جمع می کردم. بوا بعد از اون اونها رو خرد می کرد و توی بنه قرار می داد .

بوا پسین که می شد، بنه های خیمه را آماده می کرد و در جای بلندی قرار می داد که برای بار کردن روی خر راحت باشد. چون فقط من اوسار خر را می تونستم بگیرم بوام دو تا بنه رو روی هم قرار می داد و خر را می آورد کنار دو بنه. خر نه تنها در نمی رفت بلکه خوشش می اومد و خودش را می چسبوند به دو بنه بار خیمه. انگار خره زبون بوام می فهمید و همکاری می کرد.

بوا اول لنگه بنه بالایی را روی کمر خر هل می داد در همین حین خره پاهایش را باز می کرد و قد خودش رو کوتاه‌تر می کرد و می چسبید به بنه بار . بوام به هر طریقی و با هُل و مُل، بار را روی خر بیچاره قرار می داد و با تنگاسه بار خیمه را محکم می بست. بارها اتفاق می افتاد که از فشار تنگاسه خر گاز گوزی هم صادر می کرد.

یه روز آن گُداری از جوی آبی بنام «گداره خَرِه»( به تشدید ر) که رد می شدیم جو خشم گهنه، گِهه زده بودن. پشت گهه، آب بالا اومده بود و خر می ترسید وارد آب شود. بارش هم بیش از توانش بود. بالاخره بوا با هل و مل خر رو با بارش زد به گُدار و بَرم آبی.

خر نتونست از گدار بالا بره و با بار خیمه در آب رمبید؛ طوری که وارو شد و بار خیمه رفت زیر و خر چهار دست وپا بالا.

بوا هم با ترکه پیرخر فهمیده بیچاره را توی آب می زد و هی می گفت: « سقط وابیده... ایسو اینجا جی رمبسن بی؟»

خر بیچاره سال قحط جو و کاه هم گیرش نمیمه، پیر هم بی . نمی دونم ولی چهل و چن سالش بی. خر تاب نیاورد. بوا عوض اینکه تنگاسه باز کنه و خر را نجات بده و برنامه مدرن جدیدی پیاده کنه خر را می زد و می گفت: « بی صحاو اینجا جی رمبسن بی؟»

حالا همه ما در زیر بار تورم رمبسیمه وگوش شنوا هم نیس که نیس و تازه کتک هم می خریم.

حاج محمد علی حیاتی

جمعه بیست و دوم دی ۱۴۰۲ 15:9 سید حسام مزارعی

چه خوب می شد ...

بنام خدای خوبیها🤍🌻

چه خوب می شد ...

✍️ محمد حسین نجفی

چه خوب می شد یک بار دیگر در پگاهی بهاری با صدای جیر جیر چرخ چهاو خدابیامرز خالو خدارحم و باپی کحلی از خواب مخملی صبحگاهی بیدار می شدم تا در حالیکه عطر گل باقله وپرپین تلمبه خالو فضای آبادی را‌ حال و هوایی بهشتی بخشیده بود، به آواهای محلی و نی هفبند خالو محلی که همزمان با کشیدن آب از چاه با خود زمزمه می کرد و پا به پای گاو، روزی چندین‌ بار‌ سراشیبی گارو ( همان گاو رو ) را بالا و پائین می کرد، گوش فرا دهم .

کاش می شد بار دیگر از کنار باغ سبزی و صیفی جات خدا بیامرز عامو اسمیل حاج محرضا که در وسط ولات قرار داشت عبور می کردم و عامو که مشغول دسته کردن سبزی و یا بافتن زنبیل با برگ های درخت خرما یا همان پیش نخل به زبان محلی خودمان بود ، مرا ببیند و صدا بزند ؛

... آمحسین بفرما عاموکجا میری ؟

بیو عامو .. بیو سی خوتون چندتا دسته سبزی ببر ... و این یعنی تمام گنجشک های دنیا تو سرت جشن گرفته باشند . این یعنی تمام زیبایی های عالم را یکجا به تو هدیه دهند .

صفا و صمیمیت وجود دریایی این اسطوره های مهر و‌عطوفت را حتی می شد در رنگ و بوی محصولاتشان احساس کرد ، کما اینکه عطر خیار سرد و خیار زرد تلمبه خالو تا هفت کوچه آنطرف تر می پیچید ، درست بر خلاف خیار های گلخانه های امروزی که به محض تماس کارد با‌ آنها ، بچه ها دماغشان را می گیرند و فرار را بر قرار ترجیح می دهند .

دوست دارم یک بار دیگر در آغوش گندم زارهای رقصان در بادهای بهاری ، سرمست از آهنگ روح بخش خش خش خوشه های خشک گندم ، با دیدن لانه چغولی که جوجه های گرسنه چند روزه اش با دهان باز در انتظار برگشت مادرشان با حشره ای در منقار هستند شگفت زده شوم ، آنها مرا به جای مادرشان اشتباه بگیرند و من زل بزنم به ته گلوی چون آئینه شفافشان و عظمت خداوند را فریاد بزنم .

آیا در این دنیای پر از دم و دود و آهن، بار دیگر شاهد هنرنمائی اعجوبه های شگفت انگیز آفرینش خداوندی در روی زمین خواهم بود ؟

آیا بار دیگر چنین شانسی نصیبم می شود که بزرگی خداوند را از آئینه زلال حنجره یک جوجه چغول به نظاره بنشینم ؟

حتی فکر کردن به چنین اتفاق شگفت انگیزی انسان را به وجد می آورد .

دوست دارم حتی برای یک بار هم که شده در پیچ و خم یکی از کوچه های تنگ و تاریک و خلوت زادگاهم با مرحوم خالو خدارحم رودررو شوم ،

من با صدای بلند بگویم خالو سلام ،،،، و او جواب دهد ؛

علیکم السلام آغغغغعغی مو ، ، و این قدر غین آغی را با شدت کش دهد که اگر در چله زمستان هم باشد ، گرمای لطیفی تمام وجودم را فرا گیرد و برای مدتی بیمه محبت های بیدریغ او باشم . خدا رحمت کند این چشمه های مهربانی را .

اکنون همین که بیشتر لحظاتم را با یاد و خاطره این تندیس های طلائی اخلاق سپری می کنم کافی است که پیوسته در هاله ای از امنیت و آرامشی دلچسب به سر برم ، هر چند در این روزگار نه چندان شکر حتی یک دم‌ و همدم هم نداشته باشم .

و البته .. خدا را شاکرم که در این وانفسای روزگار ، دوستانی دارم زلال تر از آفتاب ، روان تر از رود و شورانگیزتر از شکوفه های بهاری که به هم زبانی با آنها و این موهبت بزرگ الهی مباهات می کنم .

🤍 خاطرات چهاو و بعد تلمبه رافراموش نمیکنم . هرگز🌹

سه شنبه نوزدهم دی ۱۴۰۲ 23:10 سید حسام مزارعی

شلیکا ۶۱

شلیکا ۶۱

( روایتی از عملیات فتح المبین در شهر وحدتیه)

چند روزی قبل از نمایش « شلیکا ۶۱»، از طریق دوست هنرمندم هادی امیدیان - کارگردان شلیکا ۶۱- برای دیدن نمایش دعوت شدم. توفیق یار نبود که از نزدیک هنرنمایی جوانان شهرم را ببینم اما با بازخوردی که از دیگران گرفتم قطعا کاری درخور بوده و بسیار راغب هستم پس از تدوین به تماشای آن بنشینم.
به همین دلیل به سراغ یکی از دست اندرکاران و هنرمندان این نمایش، دوست و هنرمند همشهری حسین جمی می روم تا از روند شکل گیری ایده تا اجرای موفقیت آمیز این نمایش سه روزه بیشتر بدانیم.
حسین اینگونه آغاز کرد:
اواخر مهرماه امسال بود که به پیشنهاد آقای امیدیان قرار شد نمایشی میدانی با موضوع دفاع مقدس را در وحدتیه کار کنیم. عمده ترین مشکلی که به مانند کار قبلی پیش روی گروه هیئت تعزیه بود، نداشتن مهمات جنگی بود که در آن زمان با ابتکارات خاصی مشکل نبود مهمات را حل کردیم. اما این بار قرار بود کار بسیار بزرگ تر و گسترده تر باشد و به روش قبل و بدون مهمات، کار کیفیت لازم را نداشت.
با هماهنگی اسماعیل ذوالفقاری، نشستی را با سردار دشتی جانشین سپاه استان و حفظ آثار هماهنگ کردیم. در آن نشست حفظ آثار با اعتمادی که به این مجموعه کرد تنها سهمیه بازسازی عملیات های دفاع مقدس خود را که از قبل عملیات فتح المبین انتخاب شده بود به این گروه واگذار کرد .
با زحمات حفظ آثار سپاه استان سرهنگ بنیادی، سهمیه مهمات بسیار خوبی به این کار تخصیص داده شد و اصلی ترین دغدغه رفع شد.
دومین دغدغه مشکل مالی برای برگزاری چنین برنامه بزرگی بود. حفظ آثار با توجه به توانش مبلغی را تخصیص داد که البته مبلغ ناچیزی نسبت به کل هزینه به حساب می آمد.
جلساتی را با همراهی و پشتیبانی بعضی از دوستان همراه مانند شهرداری، شورای شهر، حاج بخشعلی دهقایدی و حاج کرامت کشاورز با مدیرکل بنیاد شهید استان، فرمانداری و....برگزار کردیم و مبالغی را نیز بنیاد شهید و شهرداری جهت این کار تخصیص دادند که البته هنوز تا رسیدن به مبلغ مورد نیاز بسیار کم بود.
در کنار برگزاری جلسات با ادارات و سازمان‌های استانی، جلسات داخلی و اجرایی گروه نیز در حال برگزاری بود.

انتخاب عنوان نمایش

جلسات اولیه جهت برنامه ریزی و تعیین ساختار اصلی کار با حضور دوستان هنرمندی چون سید عدنان مزارعی، احسان شبانکاره و حمید سعیدی آخر هر هفته برگزار می شد و بر روی تمامی زوایا اعم از عنوان نمایش، مکان، زمان، ساختار، متن و....بحث می شد. مثلا برای انتخاب عنوان نمایش چند جلسه برگزار گردید تا در انتها به نام زیبا و با مسمای شلیکا ۶۱ رسیدیم .شلیکا هم نام سلاح است و هم نام یکی از شیارهای مهم منطقه فتح المبین که شهدای زیادی از استان بوشهر در آن آسمانی شدند و عدد ۶۱ نیز سال انجام عملیات فتح المبین بود.
در کنار برگزاری جلسات، کار تحقیق، پژوهش و جمع آوری آمار و اطلاعات نیز انجام می شد و هر یک از دوستان هر مطلبی در مورد این عملیات پیدا می کرد در گروه مدیران نمایش به اشتراک می گذاشت.
صحبت های زیادی با کارشناسان بنیاد شهید، سپاه، رزمندگان، فرماندهان و...انجام شد و تمام سعی و تلاش گروه بر این بود که در این کار اسامی و اتفاقات عین واقعیت باشد. برای نمونه در شهر گناوه مدرسه ای وجود داشت که ۱۶ نفر از دانش آموزانش در این عملیات به شهادت رسیده بودند و بعد از این عملیات نام مدرسه از دکتر شریعتی به شهدای فتح المبین تغییر کرده بود. و این سوژه نابی برای ساخت فیلم است که البته همت مسئولین استانی را می طلبد.
مصاحبه های زیادی با رزمندگان شهر وحدتیه که در این عملیات حضور داشتند، انجام شد و سعی شد از خاطرات آنها در این نمایش استفاده شود.
در کنار برگزاری جلسات، با آماده شدن متن اولیه نمایش، هیئت تعزیه وحدتیه برای جذب بازیگر فراخوان داد. در پایان نفراتی برای بازیگری و نفراتی برای صدا پیشگی انتخاب شدند.
ضبط صدا زیر نظر کارگردان این اثر هادی امیدیان و با همکاری و هنرمندی رحیم عباسی، علی برازجانی و... در حال انجام بود. البته نه در استودیوهای مجهز بلکه به قول یکی از دوستان نکته بین زیر پتو و در اتاق و یا در تپه های اطراف شهر.
انتخاب موسیقی و صدا نیز همزمان توسط علی برازجانی در حال انجام بود. ساکن بودن بعضی دوستان مانند علی برازجانی و کارگردان در مرکز استان مشکلاتی را برای کار و به ویژه برای خودشان بوجود می آورد که با سختی با آن کنار آمدند.
در نشست های ابتدایی تقسیم کاری صورت گرفت تا روند انجام کار بهتر شود که البته این تقسیم کار بیشتر بر روی کاغذ بود و تقریبا هر کسی هر کاری را که در توان داشت انجام می داد. برای مثال مصیب عرب به همراه مجتبی نامی مسئول آماده سازی زمین اجرا شدند.
ضبط صدا و موسیقی با علی برازجانی بود. ساخت تجهیزات نظامی و جلوه های ویژه هم با حمید سعیدی، محمد درخشانی و بنده بود که در مواقعی مرتضی مولایی هم به این گروه اضافه می شد.

محل اجرای نمایش

یکی از مشکلات اصلی که هنوز حل نشده بود و شاید اصلی ترین موضوع بود بحث انتخاب زمین اجرا بود که باید دارای چندین خصیصه می بود. اینکه شباهت زیادی به منطقه اصلی عملیات در منطقه زعند شوش داشته باشد؛ نزدیک به شهر باشد برای استفاده از امکانات مانند برق و آب؛ و در آخر داشتن راه دسترسی یکی دیگر از مولفه هایی بود که باید در نظر می گرفتیم. چندین زمین را در اطراف شهر و روستاهای اطراف دیدیم و بر سر داشتن شرایط کلی ساعت ها بحث و جدل کردیم. جا دارد در اینجا از آقایان یدالله کاووسی و اسماعیل پور تشکر کنم که زمین خود را با کمال میل در اختیار گروه قرار دادند ولی هر کدام بنا به شرایطی انتخاب نشد و در نهایت زمینی متعلق به خانواده محترم زنگنه انتخاب شد که تقریبا همه شرایط را دارا بود و این خانواده محترم در کمال بزرگواری اجازه دادند که قسمت زیادی از زمین خاکبرداری و خاکریزی شود.

آغاز تمرینات

همزمان بازیگرها انتخاب شدند. تمرینات بصورت هفتگی انجام می شد ولی به مانند کارهای قبل معمولا هفته های آخر نفرات بیشتر پای کار می آیند.
برای آماده کردن زمین از ادارات و سازمان‌های زیادی مانند راه و شهرسازی، شهرداری، قرارگاه جهادی کریم اهل بیت، مهندسی سپاه استان و... درخواست کمک شد که هر کدام در حد توان خود کمک کردند و بعضی هم در حد توان خود کمک نکردند.

ساخت جنگ افزار

کار ساخت و آزمایش سلاح های سنگین هم آغاز شد. ساخت تانک توسط نعمت اله فلیونی در منزل شخصی و ساخت هواپیما در منزل علیرضا جناب در نزدیکی زمین اجرا آغاز شد .ساخت این ادوات بدون هیچ گونه تجربه، تخصص و کمکی صرفا توسط همین نفرات با آزمون و خطا انجام شد و نظرات فنی و کارشناسی این دوستان بسیار زیبا و راهگشا بود.
تمام سعی و تلاش دوستان در ساخت جنگ افزارها بر این بود که این سلاح ها قابلیت شلیک کردن و حرکت داشته باشند و نه فقط دکوری باشند.
ساخت، آزمایش، رنگ آمیزی و... با موفقیت انجام شد.
ساخت دکورهای شهر توسط کریم عرب و دوستان دیگری مانند محمد، مسعود و مهدی فلیونی و...در حال انجام بود. زمین هم کم کم سر و شکل منطقه عملیاتی به خود گرفته بود.
دو عدد کانکس جهت اسکان گروه به زمین نمایش انتقال داده شد که این خود هزینه های زیادی را به گروه تحمیل می کرد و مهمتر از آن کمبود وسایل نقلیه ای مانند کمرشکن و جرثقیل بود.
چند بار به دلایل مختلف زمان اجرای نمایش به تاخیر افتاد و در نهایت قرار شد نمایش در دهه مقاومت و در سالگرد شهادت حاج قاسم برگزار شود.

تهیه خودرو

برای بهتر شدن و طبیعی به نظر رسیدن کار باید از ابزار و وسایل متناسب در صحنه استفاده می کردیم . جعبه های مهمات، لباس نظامی خاکی، سبز سپاه، ارتشی و عراقی، خودروهای نظامی مانند لندکروز، جیپ، موتور سیکلت همه به همت تیپ پیاده امام صادق و فرماندهی آن، آمادگاه شهید تجاره سپاه، حفظ آثار سپاه شهرستان، سپاه شهرستان دیلم و از همشهریان آقایان اسفندیار سالاری، اکبر و محمد دانشمند، رحمان عابدی، نصرالله موذن، آقای هاشمی، خداکرم ادیب، حاج سعید بنوی و مرتضی منصوری در این قسمت کمک شایانی کردند.

بازگویی سکانس های واقعی عملیات فتح المبین

در این اثر تلاش شد آنچه واقعیت عملیات فتح المبین بوده است را به نمایش بگذاریم. برای مثال دانش آموزان مدرسه شهدای فتح المبین گناوه؛ روایت عباسعلی رزمنده اصفهانی که قبل از عملیات اسیر می شود و سر از تنش جدا می شود ولی عملیات را لو نمی دهد؛ حضور مشترک فرماندهان ارشد ارتش و سپاه در اتاق جنگ؛ استخاره به قرآن؛ کسب تکلیف از حضرت امام( ره), تک عراق چند مدت قبل از عملیات؛ رمز عملیات؛ پیاده روی شبانه روزی نیروهای یکی از قرارگاه ها و رسیدن به توپخانه دشمن یک شب قبل از شروع عملیات و ....همه دقیقا مطابق با واقعیت بیان شد.

نورپردازی

حجم وسیعی از نور پردازی نیاز به امکانات زیادی مانند چند صد متر سیم و کابل مناسب، تابلو برق، دکل نور، فالو و ...داشت که بخشی از این وسایل خریداری و بخشی هم از اداره برق وحدتیه، فاوا سپاه استان، قرارگاه جهادی و....تامین شد. در بخش نور و برق آقایان محسن باقری و حمزه کرم پور زحمات زیادی را متحمل شدند.

در بخش صوت در محیط با آن وسعت زیاد نیاز به امکانات حرفه ای و تکنسین حرفه ای بود که بتوان صدا را با حجم و کیفیت مناسب به گوش بازیگران رساند. در این بخش هیئت های مذهبی همکاری خوبی داشتند . چیدمان سیستم صوت به نحوی که مورد قبول تماشاگران قرار بگیرد را آقایان حسن رضایی .احمد بشارتی و....انجام دادند.

امنیت نمایش
یکی از اصلی ترین بخش های کار در این حجم و سطح که اتفاقا نمایش بعد از اتفاق ناگوار بمب گذاری در کرمان و باعث ناراحتی شدید عوامل در اولین شب اجرا شد، موضوع حفظ امنیت این مراسم بود که زحمت این امر بر دوش گردان امنیتی ۴۰۸ امام علی (ع) شهرستان دشتستان به فرماندهی آقای متوسلی بود که با تجهیزات کامل و بروز در هر سه شب کمک شایانی کردند. در کنار گردان امام علی بسیجیان حوزه امام خمینی هم در امر انتظامات یاریگر گروه بودند.

جلوه های ویژه

یکی از نقاط قوت کار این نمایش که باعث شد کار بسیار به واقعیت صحنه های جنگی نزدیک شود طراحی و اجرای انفجارات و جلوه های ویژه بود که هماهنگی لازم بین این نفرات بسیار مهم بنظر می رسید.
در این قسمت حمید سعیدی و محمد درخشانی انفجارات مربوط به سلاح ها، انفجارات نزدیک به جمعیت و انفجارات داخل شهر را طراحی و اجرا کردند و انفجارات بزرگ و دورتر با حجم و تعداد بیشتر را در هماهنگی دقیق با گروه اول دوستان عزیز حمید رضا حسن زاده، محمد برازجانی، ابوالفضل زمانی، حسبن بازیار، محمدرضا جعفری و طاها ذوالفقاری انجام دادند.
در باب انتقال سلاح و مهمات و تغییر و تحول آن کاری بسیار دقیق با امنیت کامل انجام شد که در این زمینه محمود حیاتی، رضا حیاتی، محمد حسن محمدی سده، محمد درخشانی، حمید سعیدی و حسن مرعشی زحماتی را متحمل شدند.

موعد نمایش
گذراندن حدود سه ماه تمرین، گروه سیصد نفره با بیم و امید و استرس زیاد حالا باید نتیجه زحمات خود را به معرض دید مردم می گذاشتند. مردمی که همه کاره ی این کشورند و هدف گروه بعد از کسب رضای خداوند و شهدا، رضایت همین مردم بود. ویژه اهالی محترم وحدتیه و نزدیک به محل برگزاری نمایش که بیش از یک ماه صداهای گوشخراش تیراندازی و انفجارها را تحمل کردند و کوچکترین اعتراضی که نکردند بلکه همکاری هم کردند.

شب اول اجرا

شب اول اجرا تقریبا اولین تمرین کامل گروه بود که دارای اشکالاتی بود اما این اشکالات را فقط خودمان می دیدیم ولی تماشاگر شاید آنها را خیلی متوجه نشد.

شب دوم
در شب دوم اجرا اشکالات شب اول رفع شد و در شب سوم اجرا که اوج کار بود و افراد زیادی از خارج از شهر حضور داشتند و تعدادی از مسئولین شهرستانی و استانی نیز حضور داشتند مراسمی با شکوه برگزار شد که مورد رضایت مردم و مسئولین گردید.

سخن آخر
در پایان جا دارد از همه بزرگوارانی که در ساخت این نمایش همراه بودند: سردار دشتی جانشین سپاه استان، سردار کشاورز فرمانده تیپ پیاده، سرهنگ بنیادی مسئول حفظ آثار سپاه استان، نعمت اله غلامپور مدیر کل بنیاد شهید استان بوشهر، سرهنگ بناری فرمانده سپاه شهرستان، مهندس ارشدی شهردار وحدتیه و شورای اسلامی شهر وحدتیه، آمادگاه شهید تجاره، اداره راهداری شهرستان دشتستان، مرکز بهداشت شهر وحدتیه، قرارگاه جهادی کریم اهل بیت، حوزه مقاومت امام خمینی وحدتیه، حوزه شهید مصطفی خمینی دالکی، امام جمعه و ستاد نماز جمعه و هیئت های مذهبی و تمامی همشهریان عزیز درگیر در این نمایش میدانی مرتضی منصوری، مسلم بنوی، طاها ذوالفقاری، حسن محمدی سده، علی اکبر جعفری، مهدی احمدی، بچه های نور: امیرمحمد احمدی، امیرمحمد اسمعیل زاده، سید محمد رضا موسوی (تدارکات)، حسین آرایش، غلام آرایش، فرشاد آرایش(تدارکات)، اسماعیل ذوالفقاری، یحیی علی پور، (پشتیبانی)، رضا حیاتی، سید علی اصغر احمدی، محمد برازجانی، ابراهیم بنافی، رضا برازجانی، سهیل زارع و محمد حسن محمدی سده.

و آقایان برزو مزارعی، حسین کرمی، ابوالفضل محمدیان، محمد زارع، ابراهیم زارع.، رضا سیامنصوری.فرشاد آرایش.محند جم اسپر.امیر حسین پارند، سهیل زارعی.قائم برامکی، ابراهیم سیامنصوری، حسین جمالی، کرم محمدی (انتظامات)


و حمید فروزان، محمد نوشادی (تصویر بردار) کمال تشکر و امتنان را دارم.

از بازیگران این مجموعه:

سید مرتضی موسوی ، ایوب علیپور ، صنم کرمی ، فاطمه کشاورز،علیرضا باقری ،فاطمه کرمی ، زهرا صداقت ،سیده مبینا موسوی،زهرا دشمن زیاری،زهرا زنگنه ، زهرا ستوده ،فاطمه قاسمی، ملینا امیدیان،الینا امیدیان ، نادیا فولادی ،افسانه کشاورز، فاطمه علیپور،نازنین زهرا جمی ، نازنین محیا جمی ، ستایش درخشانی ، فاطمه جناب ، زهرا یزدانی، محمد یزدانی، صغری شبانکاره، سیده بی بی شاهروبندی ، نیلوفر، هستی و هلنا ذوالفقاری ، سیده زهرا موسوی ، محمد درخشانی، بنیامین دهقان، علی باقری، رضا تیمور نژاد، امیر محمد مبارک پور، حسین احمدی امیر مهدی جمی، ابراهیم درخشانی ،رستم اسماعیل پور، مجتبی جام، قاسم مرادپور، کاوه رحیمی ، علی بحرانی، ابوالفضل مرادی، غلامرضا احمدی صدق،اسماعیل برازجانی، محمد فلیونی، رضا سلیمی، علی برازجانی ،مهدی جعفری ،سید رضا احمدی ،طاها محمدی سده، امیر علی صمیمی ،امیدرضا صادقی پور، امیر حسین باقر زاده ، بنیامین خرم ،مهدی صالحی، علیرضا راهپیما، علیرضا زیراهی، محسن سعادت ، سید ابراهیم موسوی ،آریا کمالی ،عبداله بنوی زاده، علیرضا یزدانی،حجت شجاعی ،کریم عرب، علی پور احمد ،رضا پور احمد، مراد مرادی، سید علی اصغر احمدی ،محمد صداقت ، محمد برازجانی ،حسن مرعشی ،رضا حیاتی، مهدی شهدوست ،امید ذوالفقاری، رضا راست پور، ابوالفضل بارگاهی، امیر حسین مزارعی ،امیر حسین یزدانی، رضا سیامنصوری ، ابوالفضل صادقی، سعید کاووسی ، محمد طاها مرادی ،امیر عباس مرادی ، احمد رضا خواجه ،امیر خواجه ،امیر حسین دهدشتی، ابوالقاسم شفیعی ، سید محمد رضا موسویان، علیرضا تاجی، مسعود فلیونی، مرتضی مولایی، مجتبی نامی ، حمید سعیدی و مهدی جعفری ، مصیب عرب ، هادی امیدیان، حسین جمی، محسن سعادت پور، محمد حسن محمدی سده ،حسین باقری، ابوالقاسم شفیعی و محمد برازجانی

طراح و مدیر پرده گردان ها: مهدی فلیونی

پرده گردان ها: احمد بشارتی فرد، محمدرضا شبانکاره، عبدالله اسماعیلی، مهدی برازجانی، مهدی فلیونی، مسعود فلیونی، طاها ذوالفقاری

سه شنبه نوزدهم دی ۱۴۰۲ 10:53 سید حسام مزارعی

سربشوان 2

یکشنبه هفدهم دی ۱۴۰۲ 21:43 سید حسام مزارعی

ابزار وبمستر

وبلاگ استت

| وبلاگ

ابزار وبمستر

آمارگیر وبلاگ

© مزیری - بی ورا( MOZIRI- BEYVARA)