با آسمانیان
با آسمانیان
(ویژه بیستم اسفندماه، روز وحدتیه)
این قسمت: شاعر شهر وحدتیه، سید فخرالدین مزارعی
***********************
سید فخرالدین مزارعی، شاعری است كه در دو دوره از عمر خویش به دور از وطن بوده و نهایتا به دور از وطن نیز درگذشته است و یاد وطن او را به آداب، سنن و خاطرههای سرزمین مادریاش پیوند میدهد.
با مرور مجموعه شعرهای بازمانده از فخرالدین مزارعی میتوان تشخیص داد كه به گونهای خودخواسته از نام و شهرت پرهیز داشته و كمنامی و گمنامی را برگزیده است. «سرود آرزو» دكتر فخرالدین مزارعی ـ شاعر و مترجم ـ با حجمی اندک، دربردارندۀ اشعاری ارجمند و گزیده و تأثیرگذار است. از مزارعی اشعار اندكی در اختیار است؛ اما همین مختصر با دقت در تاریخ سرایش شعرها ما را از وجود شاعری آگاه میکند كه با جانی دردآشنا و تفكری عمیق، تلاشی بایسته در نوآوری و نوجویی و نوگویی داشته است. او شاعری است آگاه از ظرایف فرهنگ خودی و آشنا با ادب و هنر مغربزمینی که تلاش کرده است شعرش آیینهای برای حوادث و وقایع روزگار خود باشد و همین نگاه معاصر، به این سرودهها تشخص میبخشد. کنارهجویی او از اهل زمانه و هیاهوی روزگارش موجب شده که کمتر شناخته شود و ارزشهای نوآوریهایش به ویژه در عرصهای که غزل نو نامیده میشود، کمتر به چشم آید.
سیدفخرالدین مزارعی در هجدهم آبان سال 1310 شمسی در شهر شیراز به دنیا آمد. پدرش آیتالله مجتهد سیدمحمد مزارعی بود كه فخرالدین در خردسالی سایه او را از دست داد و مادر متدین و فرهیختۀ فخرالدین، خانم پروینالشریعه بدیعی سرپرستی او را به عهده گرفت. مزارعی تحصیلات ابتدایی را در شیراز گذراند. از همان سالهای جوانی به سرودن پرداخت و تخلص «آرزو» را برای خود برگزید. وی در سال 1355 شمسی به قصد ادامه تحصیل به آمریكا سفر كرد. نخست در دانشگاه «اوكلاهاما» و سپس در دانشگاه «سن دیه گو» به ادامه تحصیل پرداخت و در سال 1981 میلادی از رساله دكتری خود «مفهوم رندی در شعر حافظ» دفاع كرد. دكتر فخرالدین مزارعی در آذرماه 1362 شمسی به ایران بازگشت و به تدریس در دانشگاه تهران و دانشكده علامه طباطبایی پرداخت. فخرالدین مزارعی سرانجام در دهم بهمنماه سال 1365 شمسی در پنجاه و پنج سالگی، بر اثر سكته قلبی در غربت بدرود حیات گفت.
فخرالدین مزارعی در نكتهگویی و پرداخت مضامین حكمتآمیز تواناست. عنصر نكتهسنجی و نكتهپروری در شعر سبک هندی با تمثیل و معادله میآمیزد. وی شاعری است كه هم در حوزه زبان مادریاش با بیان حكمتها به خوبی آشنا بوده و هم در زبان دومی كه آموخته، با این دقایق بیگانه نبوده است.
تنهایی و هراس در شعر فخرالدین مزارعی برخلاف شعر اخوان راه به یأس فلسفی و نومیدی محض نمیبرد. او از این تنهایی در عالم برون، نقبی به عالم درون میزند. نه به خوشخیالیهای ساده دم دستی دلش شاد میشود و نه به ویرانگری خویش میپردازد؛ بلكه این عالم درون و بارقههای معرفتی و نزدیکشدن به عالم عرفان است كه او را در شعرش سرپا نگه میدارد. مزارعی تنهایی خود را گاه با تمثیل و نماد كوه وصف میكند كه هم اسوه استقامت است و هم به نوعی نماد سر به آسمان برافراشتن است.
یكی از مهمترین، معروفترین و بحثبرانگیزترین سرودههای شادروان سیدفخرالدین مزارعی، مثنوی «آشتی» یا همانطور كه مشهور شده «بازگشت عقاب» است که این شعر، جوابیه یا طعنه و اعتراضی است به شعر «عقاب» كه سراینده آن شادروان دكتر پرویز ناتل خانلری است.
در چهارپاره «پاییز» از سیدفخرالدین مزارعی میخوانیم:
میآورد به گوش من از نو، سرود تو با روزهای آخر شهریور، ای امید
بدرود میكنم به امید درود تو در برگهای سرخ و بنفش و كبود نیست
در نقشهای دلكش رنگین كمان باغ در موجهای روشن و لغزان رود نیست
عریانی درخت تو و باد مرگ نیست این را به جلوههای تو بینم كه بود تو
در بودن و نبودن گلبرگ و برگ نیست جسم تو را كه پاکتر از روح سادگیست
حالی كه در ضمیر من آشوب میكند احساس گریهآور از دستدادگیست
حالی كه بر تو رفت، به من نیز رفته است یعنی امید زیستنم در بسیط خاك
یك چیز بوده است و همان چیز رفته است و آن را به هر زبان كه بگویند، نام نیست
من از تو و جهان تو خواهم سرود باز پاییز! داستان تو هرگز تمام نیست