دست بالای دست شب
«دست بالای دستِ شب»
برای دیدنت معجزه ی غیبم
که حالا هیچ چیزم زمینی نیست!
.....
.......
....
از اعتمادت به پرستویی بیش از من
که هر غروب
می آید تا رؤیای شبانه ات باشد،
و.....
.......
دست. بالای دستی ام شب را
که خانه ندارم تا تاریکش کند
پس،.....
و اگر فکر می کنی...
در مقابلِ آینه ایستادنت شب
و گیسوانِ باز را شانه زدن
وقتی پنجره بسته است
امنیتِ حریم می آورد تورا
و مرا نومیدی؟
......
...........
.....
و صبح شدن است
که برایم:
_سرآغازی مثلِ زندان دارد!
بخش هایی از جدیدترین کارم برای ارائه در نشست ۱۲۷ انجمن ادبی هنری فرهنگی «باران».....
در آینده ای نه چندان دور.....
علی حسین جعفری
جمعه هفدهم تیر ۱۴۰۱ 11:21 سید حسام مزارعی