بیدل همیشه خنده نیست ، گریه هم دارد
ناصر ولا اینقدر غصه نخور
و ما را هم «جراحی روح» نکن....
خودم داغونم، خدا هیچکس را به اندازه ی من مجازات نکرده که خونه ام را درست بالای سرِ بزرگترین سطل آشغال برازجون قرار داده!
و خدا هیچ نامردی را به اندازه ی منِ بیشعور «مداقه گر» نیافریده که شب و روز تو پنجره نگاه میکنم و آمار مراجعینِ تا کمر درش خم شده را می گیرم....اگر بدونی چه کسانی و چقدر کسانی شبانه روز به این سطل سر میزنن!...البته، یکی از مشتریان این سطل خیلی اعصابم را داغون کرده!
همیشه می دیدم: آدمی میانسال با کت و شلوار سورمه ای صبح یه سر بهش میزنه و ظهرها یا عصرها هم در برگشت از جهت مخالف یه سر به این سطل آشغال میزنه!....و بطری ها و پلاستیکها جمع میکنه میریزه توی یک پلاستیک میبره....همون حس مداقه گری وادارم کرد که یک روز تعقیبش کردم، وارد یک مغازه ی ایزوگامی شد....یه نانوایی آن نزدیک بود، رفتم ازش پرسیدم این مغازه ی ایزوگامی مال کیست؟ گفت:فلانی،گفتم: این آقا که داخلش هست شاگردشه؟ گفت:نه،خودِ آقای فلانیه.
چون هنوز تحقیقاتم درباره ی وضع زندگی،انگیزه ی این کارش و....به جایی نرسیده نمی تونم قضاوت کنم،اما فعلن ازش عصبی ام که احساس میکنم در رابطه با این آلشخور/سطل آشغال، دارد حق دیگران را ضایع میکنه....کسانی مثلِ همین دو بچه ی کار افغانستانی(دو بچه کار انسان)،که وقتی امروز صبح داشتم سطلِ آشغالم را نگاه می کردم و دیدم همینطور که تا نیمه در سطل بودن،یکی شان چیزی دید و معلوم بود که خوشحال است و زیباتر این که اون دیگری را هم صدا زد و آنچه را دیده بود باهاش تقسیم کرد! اولین بار بود شاید که من هم در مداقه گری های آشغالی ام خندیدم!
خوشبختانه،وقت رفتن بچه ها به سمتی بود که به من نزدیکتر می شدن و به وضوح دیدم که آنچه آنها را خوشحال کرده، «آبنبات»است و زیباتر اینکه دو عدد آبنبات......چه روز قشنگی برای آن دو و قشنگتر برای من....امروز را باید جشن میگرفتم
ممنون سطل آشغال
ممنون خانواده ی بی حواس که آبنبات به آب/سطل آشغال دادی....
زندگی،همیشه دسته گل به آب دادن نیست،زندگی،این روزا هر چه می توانی به سطل آشغال دادن است،وقتی بفهمی خواهان روبه تزایدی دارد!
در زمانه ای که نفهمی
خود نعمتی است
لعنت به کتابها که مرا به دانایی آلوده کرده اند!
«سید علی صالحی»
بله،کاکا ناصر...
کمتر بخوان
کمتر مداقه کن
تا کمتر غصه بخوری
با ما کمتر به اشتراک بزار
تا کمتر غصه بدهی....
دوستدارت...
علی حسین جعفری(بیدل)