مزیری - بی ورا( MOZIRI- BEYVARA)

مزیری - بی ورا( MOZIRI- BEYVARA)

کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم به یاد ماندنی، نه حاشیه ای فراموش شدنی.

روند قبولی در دانشگاه؛ از آبادان تا تهران

🔸 روند قبولی در دانشگاه؛ از آبادان تا تهران

به قلم:حاج سید حسین مزارعی

(ویژه پاسداشت روز معلم و چهاردهمین سالگشت وبگاه همدلی مزیری بی ورا )

🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾

هشتم مهرماه ١٣٤٧ ه.ش، با توجه به علاقه جهت ادامه تحصیل، بعد از پایان سیکل اول در برازجان و در دبیرستان فردوسی، جهت ادامه تحصیل در سیکل دوم دبیرستان، راهی آبادان شدم. پس از ورود به آبادان و مراجعه به آموزش و پرورش، متوجه شدم تمامی مدارس ظرفیتشان تکمیل و جواب رد شنیدم. با وساطت و مساعدت حضرت آیت الله جمی امام جمعه موقت آبادان که با شوهر خاله ام آسید علی دفتر ازدواج داشتند، در بهترین دبیرستان آن روز آبادان یعنی دبیرستان "رازی" به مدیریت دکتر نراقی موفق به ثبت نام شدم. دبیرستانی بسیار شیک در مجموعه شرکت نفت در دو طبقه و با چندین کلاس با دبیران مجرب همراه با تمامی رشته های طبیعی و ادبی. دبیران با مدارک لیسانس، فوق لیسانس و دکترا و با نهایت تواضع که حتی با دوچرخه رفت و آمد می کردند. خالی از لطف نیست که از اساتید آن روزگارانم نام ببرم: مهین راد، اهوازی، دکتر شهابی، دکتر عربی، دکتر نراقی، میر حکاک، نیک پور، کاظمی و شکیبا.
جا دارد از پسر عموی عزیزم سید رضا که مخلصانه در سال اول در آبادان ساکن منزل ایشان بودم، تشکر کنم. بعد از آن نیز با یکی از دوستانم که در چاپخانه خودکار آبادان کار می کرد، اتاقی را ماهیانه با قیمت ده تومان در محله "کفیشه" آبادان کرایه کردیم. در کلاس ۱۲ معمولا تا قبل از عید دروس تمام می شد جهت آماده شدن برای امتحان نهایی و همچنین آماده شدن برای کنکور.

بعد از عید کلاسی برگزار نمی شد. به ولات برگشتم تا برای کنکور خود را آماده کنم. کارم این شده بود که هر صبح ساعت هشت، قمقمه آبی برداشته و خود را به باغ اسماعیل آمحلی می رساندم و در کپری که آن جا بود تا نزدیک غروب درس می خواندم. ناهار هم پدرم برایم می آورد. چون روستا بی بهره از برق بود شب را به طور کامل استراحت می کردم. این روند تا آستانه امتحانات نهایی خردادماه ادامه داشت. خرداد که فرا رسبد به آبادان برگشتیم و در امتحانات شرکت و با موفقیت امتحانات را پشت سر گذاشتم. کارنامه قبولی را که دریافت کردم به ولات برگشته و همان روز خواندن برای کنکور را ادامه دادم. حوزه انتخابی برای شرکت در کنکور محدود به مراکز استان های تهران، شیراز، اصفهان، اهواز و تبریز بود. حوزه شیراز را انتخاب و ثبت نام کردم.

سه روز قبل از کنکور به آبادان رفتم و با تعدادی از هم شاگردي ها عازم شیراز شدیم. در تیمچه حضرتی روبروی شاهچراغ مسکن گزیدیم. صبح ساعت ۸ صبح، خود را به دببرستان البرز شیراز رسانده و کنکور آغاز شد و تا ساعت ۱۲ ظهر درگیر سوالاتی بودیم که بیشتر آن ها تشریحی بود. پس از پایان امتحان از جلسه که بیرون آمدیم همه بچه ها خوشحال و امید به قبولی داشتند. سوار بر ماشین شدیم و رهسپار دیار خود شدیم. در ولات در مزرعه کار می کردم و منتظر نتیجه کنکور بودم. روز پانزدهم مردادماه 1349 خورشیدی در هنگام شخم زنی، یکی از دوستان اعلام کرد که آشیخ علی رضا دادور که در خارک کار می کرد، گفته که فلانی در کنکور دانشگاه قبول شده است. فردای آن روز با دوچرخه به برازجان رفتم و از دکه روزنامه فروشی آقای کازرونی، نمایندگی کیهان، روبروی دبیرستان فرخی، روزنامه خریدم و آن جا متوجه شدم که در رشته تاریخ دانشگاه تربیت معلم تهران قبول شده ام. بعدها متوجه شدم که از بین دوستان هم شاگردی حدود ده نفر پذیرفته دانشگاه شده اند. یکی در دانشگاه پلیس، دو نفر اعزام دانشجو به خارج از کشور و ...
به ولات برگشتم. با توجه به پذیرش در دانشگاه با تبریک سرشناس های محل مواجه شدم اما یک چیز بسیار ناراحتم می کرد. از یک طرف شوق ادامه تحصیل و از طرف دیگر وضعیت بد مالی که دغدغه همیشگی ام بود. این که چگونه ادامه تحصیل دهم. پدرم با پیش فروش خرما، هزینه ی اندکی را فراهم کرد و به تنهایی و با توکل به خدا بدون این که قبلا تهران رفته باشم، پا به پایتخت گذاشتم. عده ای از هم ولاتی ها از جمله محمد جعفر کشاورز که در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم تهران مشغول تحصیل بود، به استقبالم آمد و به کمک ایشان بدون هیچ گونه دردسری موفق به ثبت نام شدم. و این گونه بود که به عنوان دومین فردی که در زادگاه پایش به دانشگاه باز شد و به عنوان نخستین فردی که در زادگاه فارغ التحصیل و موفق به دریافت لیسانس شد، برگ دیگری از مقطع تحصیلی من رقم خورد.

سه شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 13:57 سید حسام مزارعی

ابزار وبمستر

وبلاگ استت

| وبلاگ

ابزار وبمستر

آمارگیر وبلاگ

© مزیری - بی ورا( MOZIRI- BEYVARA)