راز داران سرخ شب یلدا
خوانش رمان سرخ وارگی " یلدا "
در یکه شب نشینی با شکوه این قوم ،
با مثله ی شما آغاز
و صفحه ی نخست چل برگ چله
به خونتان قصه می شود :
هیزم های تا سقف
و خانه ای که با چاله ی آتش گرم شده است ،
و پدر بزرگی که قصه ی سوزناکی مرگ " برندیل "
در جدال گرگ و " کلهل "
نقل می کند ....
***
میان خارهای همیشه
و ترکه های منعطف کمانی شده از بار ، عمری سبز بودید .
و جز جوی پیری
که قصه ی آباد زایی باغ را
به گوشتان مرور می کرد ،
کسی قصد راز خوانی از دلتان را نیز
صفحه نمی گشود .
سرخ شدید
و ژن بلوغ در حجم بهشتی وجودتان
نمی گنجید .
باید راز کلونی سرخ
به افشا می رسید !
و اینگونه :
در زمهریر برف
و آغاز سفر برگ
از مقام سفینه ی سرخ بردار
شعله ی چهار تکه ی در سینی شدید .
و درخت تا عقد پیمان تکرار دوباره ی تان با زمین ،
اکنون با ریه های برف نفس می کشد.
***
و دیگر سرخ توی متولد صیف
که از نطفه تا بلوغ اعجاب آور نهفته ،
در ظاهر به جنبش سبز ریشه داران
وفادار ماند ،
هرگز جز در فربه گی
از ریشه ارتفاع نگرفت !
و آنقدر بر مسند خاکی خود
درون گرایی پیشه کرد
تا رسید به مقام انفجار حصار
به گرد مشاعر سرخ سیاه دانه .
و اینگونه :
شن خواب گرم خوی به سرما برده نیز
در شب دراز دو سر سرد
به فرجام رسید !
یتیم و بی بنه اکنون در زمین .
علی حسین جعفری
پاییز ( آذرماه ) سال ۱۳۹۲ - خورشیدی








